سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

این خاطره اشکم را در آورد - شهیدستان

این خاطره اشکم را در آورد (پنج شنبه 85/3/11 ساعت 9:0 صبح)

توی عملیات قبلی سرش ترکش خورده بود، شب ها جایی را نمی دید.

***

یک چاله کنده بود. شب نشده، یک قوطی حلبی را پر از آب می کرد، می برد می گذاشت تویش.

شب بلند می شد، کورمال کورمال می رفت وضو می گرفت.

***

قوطی اش گم شده بود. به هیچ کس نمی گفت، دست می کشید روی زمین.

ــ مهدی! دنبال قوطی ات می گردی؟

ساکت بود.

ــ آخه تو که نمی بینی چه طور می خوای غواص شی؟ حالا روزها هیچی، شب ها می خوای چی کار کنی؟ شب عملیات چی؟

قسَمَم داد به کسی نگویم. می ترسید شب عملیات نبرندش.


  • نویسنده: مطهر

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    محمد علی شاهمرادی می نویسد: هدف ... هرگز حاکمیت فرد یا گروه خاصی
    یک پروه
    ویزا گرفت رفت اونطرف!
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 41 بازدید
    بازدید دیروز: 54
    کل بازدیدها: 119763 بازدید
  •   درباره من
  • این خاطره اشکم را در آورد - شهیدستان
    مدیر وبلاگ : مطهر[40]
    نویسندگان وبلاگ :
    مطهره
    مطهره (@)[0]


  •   لوگوی وبلاگ من
  • این خاطره اشکم را در آورد - شهیدستان
  •  فهرست موضوعی یادداشت ها
  • غواص ها[23] . عمومی[8] . خرمشهر[3] . عطش[3] . حکایت شهدا[2] . سرداران شهید[2] .
  •   مطالب بایگانی شده
  • اردیبهشت 1385
    خرداد 1385
    تیر 1385
    شهریور 1385
    مهر 1385
    آبان 1385
    فروردین 1386
    اردیبهشت 1386
    خرداد 1386
    تیر 1386
    مرداد 1386
    مهر 1386
    آذر 1386
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان من

  • چفیه
    خلوت تنهایی
    مائدة من السماء
    شهید فراموش شده
    مرصاد